شفقناقم- مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب «الکلام یجرّ الکلام» درباره جایگاه ویژه امیرکبیر و تسلط وی در امر زمامداری مینویسد: میرزا محمّدتقى خان امیر کبیر، حسب نقل آقا میرزا عبداللّه که از جدّش نقل کرد: منشى محمّدخان امیر نظام بوده؛ بعد، ترقّى کرده، حائز رتبه وزارت و بلکه فوق آن گردید، به نحوى که ذهن ناصرالدین شاه از آن مشوب شد. این بود که فوّاره وجود او از بلندایش سرنگون گردید.
مىگویند اجازه شکار رفتن ناصرالدین شاه هم با او بوده؛ چنان که حاج شیخ عبدالمطلّب زنجانى، از سالار همایون، او نیز از پدر خود، مصطفى قلى خان چرگرى میرشکار، نقل کرده که:
من در زمان ولیعهدى ناصرالدین شاه در تبریز، از جمله ملتزمین رکاب او بودم و ماهى بیست و پنج قران هم مواجبم بود تا اینکه محمّدشاه از دنیا رفت و سلطنت به ناصرالدین شاه انتقال یافت. او که از تبریز به پایتخت آمد، من نیز در رکاب شاه به شکار مى رفتم.
من روزى آهویى را در شکارگاه، تعقیب نموده، چرخ دادم تا اینکه آورده، در حضور شاه شکارش نموده، شاه خوشش آمد، یک دانه اشرفى هم به من انعام داد. فردا امیر کبیر مرا احضار کرد و گفت: تو شاه جوان را به شکار مى برى.[آن وقت، شاه هفده سال داشت] و آن گاه، آهویى را دنبال مىکنى و چرخش داده، به برابر شاه مىآورى و در آنجا شکار مىکنى و هنرنمایى مىنمایى. با این حال، هوس شکار نمىگذارد که شاه، آشنا به امر سلطنت گردد. در نتیجه، امر مملکت اختلال مىیابد.
اکنون به تو مى گویم اگر از اینجا رفتى، جان به سلامت بردى؛ وگرنه، تکلیف من با تو دگرگون خواهد بود.
مى گوید: من از ترس، نه در پایتخت و نه در نقطه دیگر از نقاط ایران نتوانستم بمانم؛ ناچار رفتم به مملکت روسیّه، هشت سال آنجا ماندم تا بعد از کشته شدن امیرکبیر، مراجعت به ایران نمودم.
و سبب کشته شدن او، از کثرت تسلّطش در مهام دولت بود که ذهن شاه از آن مشوب گردید که مبادا او با این اندازه بسط ید که در کارهاى دولتى و تصرّفات مطلقه که در امور رعیّتى دارد، روزى دم از استقلال زده، عَلم خودسرى بلند کند. این بود که قصد نمود خاطر را از وى آسوده بدارد. اوّل، او را به کاشان تبعید نمود؛ بعد، کسى را مأمور کرد که او را در همانجا، از رخت حیات عارى سازد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.